گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا وبلاگ جالبه نوشت: گوشی تلفن را که برداشتم، آن طرف خط حاج رضا بود. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: دختر فلانی تو اتوبان شهید همت تصادف کرده و عمرش را به بازماندگان داده است. امروز در مسجد الرسول(ص)، میدان کاج برایش مراسم ختم گرفتهاند. برای تسلیت به پدرش، دارم میرم اونجا.
گفتم: اگر زحمتی نیست بیا سر کوچه و منم با خودت ببر. تو این گرفت و گیر هوا، یک خودرو کمتر ببریم بهتره. بریم از ثواب شرکت در مراسم ختم مسلمانی ما هم بهره ببریم.
شال و کلا کردم و آمدم سرکوچه. چند دقیقه بعد رسیدیم میدان کاج و رفتیم سمت مسجد. ورودی سالن اجتماعات مسجد چندان شبیه مراسم استقبال و بدرقهی مجالس ختمی که دیده بودم، نبود. لباسهای عجیب و غریب، شکل و شمایلهایی که بیشتر شبیه به آدمهای صحنههای نمایش و بازیگری بود جلوه میکرد. با اشارهی حاج رضا، بهسرعت رفتیم داخل سالن. نگاهی به فضای سالن که انداختم، سرم گیج رفت. با خود اندیشیدم که خدایا این جماعت برای تسلیت و دلداری صاحب عزا اینجا آمدهاند یا برای خودنمایی و رفع کمبود. اوضاع عجیبی بود. ظاهر سالن زنندهتر از سالنهای نمایش و میهمانیهای خانگی بود. بدون اینکه فرصت قرائت یک حمد و سوره را پیدا کنیم، برگشتیم.
هنگام خروج چشممان به پیرزنی افتاد که بوی الرحماناش بلند بود و از سنگینی حضور جناب عزرائیل بالای سرش، دستها و پاهای نحیفش که به کمک عصایی آنها را تکان میداد بهشدت میلرزید. پیرزن غافل از اینکه همین روزها این مجلس را برای او خواهند گرفت، موهای بلوندش افشان شده و روی صورتش ریخته بود و شال سرش را هم بهعنوان دستمالگردن، روی دوشش آویخته. نفری هم که زیربلغش را گرفته بود، چندان وضع بهتری نداشت.
نگاهی از سر تحیّر به حاج رضا انداختم. گفت: نگران چی هستی؟ متأسفانه بعضی از مساجد ما امروزه وظیفهشان را فراموش کرده و برای تأمین مخارجشان به بنگاه مالی تبدیل شدهاند. مگر فراموش کردی مراسم مرحوم حجازی را در مسجد قدس شهرک غرب، مراسم ختم آقای... در مسجد امیرالمؤمنین(ع) خیابان مرزداران، مراسم ختم خانم هنرمندی را در مسجد صاحب زمان سعادتآباد. تو این مجالس تنها چیزی که مطرح نبود، تسلیت و دلداری به خانوادهی عزادار بود. گویی بعضی از زنها فرصت پیدا کرده بودند به بهانهی احوالپرسی با هر مرد غریبه و آشنا دست به گردن شوند و .... .
گفتم: البته مسجد جامع قلهک، مسجد نور، مسجد الغدیر میرداماد و بعضی دیگر از مساجد هم دستکمی از این مسجدهای محل ما ندارند. این وظیفهی نهادهای ناظر به امور مساجد است که جلوی این مصیبتها را بگیرند.
فراموش نکنیم که پیامبر(ص) فرمودند: مساجد خانههای پرهیزکارانند. و در کلامی دیگر فرمود: ملعون است کسی که به مسجد احترام نگذارد. (مسجد در روایات و اخبار، ص 26 و 46)
راستی! اگر مسلک و مرام اهل هنر با دینمداران تفاوت دارد، بهتر است فکری برای مراسم عزای آنها شود. شایسته نیست مساجد را به لوث وجود بعضی دینستیزان و هرهری مسلکان بهنام مجالس ترحیم یا...، آلوده کنیم.
باید شناخت که این بیکارى اخلاقى چگونه و از چه راهى تولید مى شود و ما، در این مقاله کوتاه چند عامل را یادآورى مى کنیم :
1- گاهى ناپاکى و آلودگى روحى خود انسان ، بدبینى مى آورد؛ همانطور که بسیارى از خوشبینیها در اثر صفاى باطن و پاکى دل است . زیرا انسان مطابق اصل کلى مقایسه با خویش انسانها را خوب یا بد مى پندارد و محور بدى یا خوبى را خود قرار مى دهد، که گفته اند: (کافر همه را به کیش خود پندارد)
2- گاهى بدبینى در اثر پیش داورى به وجود مى آید؛ مثلا: شخصى مى بیند که دوستش بى تفاوت با او برخورد کرد و بدون اینکه احتمال دهد که شاید توجه نداشته باشد؛ قضاوت مى کند که دوستش با وى خوب نیست و عمدا بدو اعتنا نکرده و....در صورتیکه اگر تامل کند چه بسا روشن خواهد شد که این بى توجهى در اثر متوجه نشدن آن رفیق بوده است نه بى اعتنایى .
3- تکبر و خودخواهى هم عامل بدگمانى مى تواند شد. چون تمایل به برترى و بزرگترى در بسیارى از افراد موجود است و چون مردمان در همه جا و نسبت به همه کس نمى توانند برترى خود را احراز کنند، مى کوشند از راه کوبیدن افراد و کوچک نمودن آنان ، بزرگى و والایى خود را ثابت و تمایل بیجاى خود را ارضا نمایند و بدین منظور در ذهن خویش براى دیگران نقاط ضعفى مى تراشند تا آنان را کوچک سازند و خود را برتر گردانند.
4- همنشینى با مردم فاسد و ناسالم ، اثر مستقیمى در بدبینى دارد؛ چون نفس انسان رنگ مى گیرد به صفت همنشین خود در مى آید و سرانجام نسبت به خوبان که با او همرنگ نیستند بدبین مى شوند، چنانچه در روایات آمده است که : همنشینى با بدان بدگمانى به نیکان را در پى دارد. (1)
چگونه از سوءظن و بدبینى جلوگیرى کنیم :
نخست این نکته را یادآور مى شویم که : منظور از بدبینى ، آن خیالهاى ذهنى نیست که بى اختیار دست مى دهد، بلکه مقصود ما در این مقاله از بدبینى گمانهاى بدى است که شخص بااختیار آنرا پرورش مى دهد و در دنیاى ذهن و خیال آنرا دنبال مى کند و از مقدماتى که خود مى سازد نتیجه مى گیرد و سعى مى کند رفتار و کردار خود را بر اساس همان خیالهاى خود ساخته ، به ظهور رساند. از این جهت است که پیامبر اسلام مى فرماید: راه نجات از سوءظن آن است که آنرا تصدیق نکند و به آن ترتیب اثر ندهد.(2)اکنون به راههاى درمان این بیمارى مى پردازیم :
1- باید خود را اصلاح کنیم تا در مقام مقایسه با دیگران با خود، به فساد و بدى آنان حکم نکنیم و در مرحله اصلاح خویش علاوه بر زدودن صفات زشت و ناپسند، باید به خود تلقین کنیم که نه تنها دیگران بد نیستند بلکه شاید روحیات عالى تر و برتر از ما نیز، داشته باشند. و این نکته را هم نباید از یاد برد که اصل مقایسه به خویش از خود دوستى سرچشمه مى گیرد و پایه منطقى و علمى ندارد و نمى توان آنرا منشاء داورى قرار داد.
2- باید محیط زندگى را پاک کنیم یعنى از همنشینى با افراد نادرست و ناشایسته بپرهیزیم ، و بکوشیم با افراد ارزشمند معاشرت کنیم تا فکر خوش بینى نسبت به دیگران در ما به وجود آید و ضمنا از افکار عالى و صفات برجسته آنان بهره مند شویم . 3- از شتابزدگى در داورى یعنى پیش داورى بیجا بپرهیزیم و توقعات خود را از دیگران کاهش دهیم ؛ هر گاه دیدیم دوست با یکى از افراد خانواده و دیگران ، سلام ما را پاسخ نگفتند و یا بى تفاوت از کنار ما گذشتند و یا ما را به میهمانى خویش دعوت نکردند، بجاى اینکه کینه در دل جا دهیم و یا نسبت به آنان بدگمان شویم ، و هزاران خیال بیجا کنیم ، و به اصطلاح در دادگاه ذهن ، آنان را محکوم سازیم ؛ بهتر است قضایا را بررسى در رفتار آنان توجه کنیم ، آنگاه خواهیم دید نود درصد از بدبینى هاى معمولى درمان خواهد شد و از بین مى رود؛ چون پس از بررسى در اطراف موضوع به این نتیجه مى رسیم که آنکس که ما به رفتار او بدبین بوده ایم ؛ در حقیقت متوجه نبوده یا فراموش کرده و یا در عالم افکار و خیالهاى فرورفته که ندانسته و نفهمیده چه کسى به او سلام کرده بوده است تا پاسخ گوید...
گاهى نیز، انسان مى پندارد شکست و عقب ماندگى او، دیگران بوده اند. روایات اسلامى سفارش کرده است مسلمانان ، رفتار و کردار برادران مسلمان خود را به صحت حمل کند، و احتمال هاى درست ، بیابند تا بدینوسیله بدبینى را از ذهن خود دور سازد. امیر مومنان علیه السلام مى فرماید: کار برادر دینى خود را به بهترین توجیه ، حمل کن مگر آنکه دلیل بر فساد آن داشته باشید و تا زمانى که توجیه نیکویى براى گفتارش مى یابى ، از گمان بد دورى کن !(3) امام ششم علیه السلام فرمودند: آنگاه که مومن برادر دینى خود را متهم سازد، ایمان در قلب او چون نمک در آب ، حل مى شود. (4) این نکته را هم باید متوجه باشیم که : بر مسلمان لازم است کارهایى که باعث بدبینى دیگران مى شود؛ انجام ندهد تا دیگران به این خطا دچار نگردند مثلا؛ از جاهاى تهمت انگیز و یا رفتارها و گفتارهاى که موجب بد گمانى دیگران مى شود؛ دورى جوید؛ چنانچه رسول گرامى اسلام (ص ) به مسلمانان مى فرماید: از جاهاى تهمت انگیز بپرهیزید. (5)و على علیه السلام مى فرماید: کسیکه خود را در معرض تهمت و بدگمانى قرار دهد؛ حق ندارد کسى را که به او بدگمان شده است سرزنش کند.(6)
1-مجالسه الاشرار تورث سوظن باالخیار.بحارالانوار ج 74 ص 197
2- جامع السعادات ج 1 ص 282
3- اصول کافى ج 2 ص 362
4-همان کتاب ص 361
5-جامع السادات ج 1 ص 282 (اتقوا مواقع التهم )
6-همان کتاب
بسیج در حقیقت، مظهر یک وحدت مقدس، میان افراد ملت است. همه میدانهائی که بسیج در آن حضور پیدا کرده است، میدانهائی ملی است؛ میدانهای مربوط به همه ملت است، هیج وقت کشور، از یک مجموعه عظیمی که از بهترین فرزندان کشور و با این خصوصیات تشکیل شده است، بی نیاز نیست. بسیج در واقع، مظهر عشق و ایمان و آگاهی و مجاهدت و آمادگیکامل، برای سربلندکردن کشور و ملت است. امروز سازماندهی بسیج در سراسر کشور، بسیار وسیع است؛ اما این سازماندهی،یقینا از این گسترده تر خواهد شد، و با یک دید وسیع که نگاه کنیم، همه انسانهائی که این خصوصیات را دارند، در واقع جزءبسیجند. درحقیقت همه انسانهای مومن، آگاه، بصیر، عاشق، متعهد، علاقه مند و آماده به کار، در هر میدانی از میدانهاهستند که برای ملت مفید است،جزو بسیجند.لذا بسیج، یک نام مقدس است. همه آحاد ملت، بخصوص اعضای بسیج، بسیج دانش آموزی، دانشجوئی، کارگری،صنفی و عشایری، یگانهای گوناگون بسیج و کسانی که جزو سازمان بسیج نیستند و در واقع جزو بسیجند، همه و همه در پای انجامتکلیف، حاضر و آماده باشند، خودشان را برای دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی آماده کنند. دفاع هم همیشه، با آلات قهریه نیست،با مشت نیست، با تفنگ نیست، گاهی دفاع با فهمیدن است. گاهی دفاع از حقیقت، با حضور در جائی است. شاید یکی ازبزرگترین خدماتی که انقلاب به ملت ایران کرد، این بود که ذهنها را باز کرد، ذهنها را سیاسی کرد، چشمها را باز کرد، و همه را بامسائل کشور آشنا کرد. این آشنائی، این بصیرت، باید روز به روز بیشتر و زیادتر بشود. اگر این بشود، دشمن هیچ کاری نمیتواند انجام بدهد
نویسنده:پورسلیمانی
کارگرى که اهالى یکى از روستاهاى قزوین بود به تهران رفته تا با فعالیت و دسترنج خود قوت و پولى تهیه کند و به ده خود برگشته و با زن و بچه خود براى امرار معاش از آن پول استفاده نماید، پس از کار کردن مدتى، پول خوبى به دستش آمد و عازم ده خود گردید.
یک مرد تبهکارى از جریان این کارگر ساده مطلع مى شود و تصمیم مى گیرد که دنبال او رفته و به هر قیمتى که هست پول او را بدزدد و تصاحب نماید کارگر سوار اتومبیل شده و با خوشحالى عازم ده شد، غافل از اینکه مردى بد طینت در کمین اوست. بعد از آنکه به ده رسید و به خانه خود نزد زن و بچه اش رفت ، آن دزد خائن، شبانه به پشت بام مى رود و از سوراخى که پشت بام گنبدى شکل خانه هاى آن ده معمولا داشته و اطاق آنها نیز داراى چنین سوراخى بود، کاملا متوجه آن کارگر مى شود، در این میان مى بیند که وى پول را زیر گلیم مى گذارد.
از آنجائى که شیطان استاد است به پیرو خود ((دزد)) چنین یاد مى دهد، وقتى که آنها خوابیدند، بچه شیرخوار آنها را به حیاط برده و بیدار کن و به گریه اش بینداز از صداى گریه او پدر و مادر بیرون مى آیند، در همان موقع با شتاب خود را به پول برسان و حتما به نتیجه مى رسى.
پدر و مادر مى خوابند، نیمه هاى شب، دزد، آرام آرام وارد اطاق شده بچه شیرخوار را به انتهاى حیاطى که وسیع بود آورده و به گریه مى اندازد و در همانجا بچه را مى گذارد و خودش را پنهان مى نماید.
از گریه بچه، پدر و مادر بیدار مى شوند و از این پیشامد عجیب، وحشت زده و ناراحت با شتاب به سوى بچه مى دوند، در همین وقت، دزد خود را سر پول رسانده، همینکه دستش به پول مى رسد، زلزله مهیب سرسام آور به قزوین رسیده، همان اطاق به روى آن خبیث خراب مى شود و او در میان خروارها خاک و آوار در حالى که پول را بدست گرفته، به جهنم واصل مى شود.
اهل خانه نجات پیدا مى کنند ولى از این جریان اطلاع ندارند و گاهى با خود مى گویند: دست غیبى ما را نجات داد.
پس از چند روزى که خاک ها را به این طرف و آن طرف ریختند تا اثاثیه خانه و پول معهود را بدست بیاورند ناگاه چشمشان به لاشه آن خیانتکار که پول ها را به دست گرفته مى افتد و از سر مطلب واقف مى گردند.
خمیر مایه استاد شیشه گر، سنگ است عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد